شراره از هیچ چیز نمی ترسه

شراره یک نابغه است

شراره از هیچ چیز نمی ترسه

شراره یک نابغه است

هیچ می شوم

دوستان عزیزم سلام دوباره.....

زنده ام و حالم از قبل بهتر....

ورزش را از سر گرفته ام و تحت درمان افسردگی هایم .....

خلاصه حال و روز بهتری دارم....

از اینکه فعلا نمی توانم جواب کامنت های محبت امیزتان را بدهم شرمگینم....

جبران می کنم ...واقعا گرفتارم....

جناب مادیات بد جور عذاب اور شده این روز ها....

از این که فراموشم نکردید خیلی خیلی شاذمان شدم....

با هر کدامتان یک دنیا حرف دارم...

پس تا بعد...

سپاس ....

بدرود....

 

خلق شده در سه شنبه هجدهم اسفند 1388ساعت 22:48 توسط شراره| 9 نظر |

من کیستم؟من چیستم؟

از کجایش را میدانم ، نمی دانم به کجا میروم....

روزهایم تکراری،غم هایم ناتمام، شادی هایم گذرا، اشک هایم بی پایان...

باز هم باید بجنگم؟؟؟؟

برای چه؟ نمی دانم.....میدانم....نمی دانم...

به تاوان کدامین گناه روزگارم چنین شبگار است و بختم نگون بخت.....

حتی کلمات هم برایم ناز می کنند....

راوی  داستان هایم چیزی بگو ...وقتی پاره پاره می کنم برگ هایی که با نامت پر کرده ام...و به اتش می سپارمش تا شاید شراره باران کنی شب تاریکم را....

می خواهم پیمان شکنی کنم...پیمانم را بشکنم...و شاید پیمان بشکند مرا....

چه ساده ...و چه تلخ....تلخ...

تنها رویای در امان مانده از تازیانه های روزگارم...

از تو هم دست می کشم...

دست کشیدم....ذهن خالی ام می ماند و من...

من ومی مانم و من...

من هیچ می شوم....

پیش می روم به سوی ناکجا....

با جامه ی سپید...عطر کافور....خاک سرد....سرد...

من هیچ میشوم...

یک نام می شوم...روی تکه سنگی سخت...

گوری برای من...

من می مانم و من....از تو هم دست می کشم...

تنها رویای من...

من هیچ می شوم....

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد