شراره از هیچ چیز نمی ترسه

شراره یک نابغه است

شراره از هیچ چیز نمی ترسه

شراره یک نابغه است

احمق نباش

خواهرکم...عزیزکم...وکیلکم...شقایقم...گل همیشه عاشقم....نکن خواهر...اعتماد نکن....با طنابی که من  به چاه رفتم به چاه نرو....فتنه خانم هست که هست...عزیز هست که هست...همراز نشو....حالا من فراریم از مشکلاتی که برای خودت درست کردی.و هر بار پا می گذارم به خانه باز هم حرف فتنه خانم است.و من نگرانت می شوم و تو پنبه در گوش..یک سال است که حرفم راباور نکردی و حالا هم که دیگر دیر شده و چقدر زود دیر می شود!!!از خواهر بزرگ بودن تو خسته شدم(خ ب)...مگر من و تو چقدر فاصله ی سنی داریم ؟؟؟خ ب بودن خیلی سخت است...قبول نداری؟این چند وقت ،چقدر وقت پای حرف گوش ندادنت گذاشتم و افاقه نکرد...چقدر گریان امدی و حالم را بد کردی و من ....خ ب ی تو حرص خوردم و اوضاع را برایت ارام کردم...کاش تو خ ب من بودی...خ ب بودن وقتی که باید مسئول باشی خیلی سخت است...وقتی باید مراقب تو باشم....وقتی خودم خسته ام، تو هم خسته ای و تو حساسی و شقایقی و با ضربه ای پرپر می شوی و همیشه هم در گوش خواهر بزرگت خوانده اند که شکننده است..مراقبش باش تلنگر نخورد از روزگار... شاید هم من و هم تو عادت کرده ایم که همدیگر را همپوشانی کنیم از نگاه شیمیایی!!!!اینبار هم به امید خدا ختم به خیر می شود و فتنه خانم شرش از زندگی ات خلاص...اما عزیزم...سعی کن نگاهی به تجارب دیگران بیندازی تا نخواهی حتما سربه سنگ بزنی و من با جعبه ی کمک های اولیه از ته مانده های تجارب خودم دنبالت بیایم و پانسمان کنم زخم های روحیت را....راوی هر موقع پندم می دهد می گوید بی تفاوت باشم به مشکلاتت...اما ترک عادت موجب مرض است و نمی توانم ...پس کمی درکم کن که شرایطم سخت است.کم تر برایم دردسر درست کن..یک وصیت میکنم برایت...احمق نباش...تاوان احمق بودن سنگین است...من همیشه نمی توانم مراقبت باشم..دیر یا زود خ ب از زندگی ات رفتنی است...پس سعی کن با چشمان باز زندگی کنی...خوش قلبی بیش از حد را این روز ها بد معنی می کنند ...مهربان باش..انسان باش...اما احمق نباش....

از طرف خ ب ی عزیزت ....شراره ی همیشه در صحنه... 


وصییت لازم نشدیم....
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد