شراره از هیچ چیز نمی ترسه

شراره یک نابغه است

شراره از هیچ چیز نمی ترسه

شراره یک نابغه است

دهه ی مبارک فجر

همیشه بهمن ماه را دوست داشتم به خصوص این دهه ی مبارک فجر را، چرا که ده روز تمام در اصفهان زیبا از ساعت کلاس هایمان می زدند و برای این ده ی خجسته جشن های انقلابی می گرفتند و ما هم خشنود از این که به جای کلاس فیزیک و ریاضی و زیست یا به هنر نمایی های برگزار کننده گان جشن می نگریم  و یا در حالت بهتر دور از چشم مدیر و معاون د ر گوشه ای از حیاط مدرسه این یکی دو ساعت را با هم گل می گوییم و گل می شنویم تا دوستان خبرمان کنند که این جشن پر بار و فرخنده تمام شده یا این که مدیر مدرسه از صدای خنده مان جایمان را کشف کرده و با تهدید که این ترم انضباط ندارید ما را به داخل سالن جشن ببرد و با معرفیمان به عنوان دانش اموزان خاطی در اولین ردیف تماشاچیان بنشاند که معمولا هم با تشویق بی اندازه ی حضار مواجه می شدیم و تعظیمی کوتاه و مودبانه و خشم مدیر و نطق دو ساعته اش در مورد دانش اموزانی که ارمان های انقلاب را فراموش کرده اند!!!! در یک مورد مدیر تصمیم گرفت که با استفاده از روش های متمدنانه تر ما را مسئول برگزاری یکی ا ز روزهای این ایام پر شور و خجسته کند...یک نمایش طنز....و ما هم از خدا خواسته قبول زحمت نمودیم و تایم بیشتری را با دوستان در کنار هم به ارمان های انقلابیمان!!!رسیدگی میکردیم..(((مانده ام که چگونه در دانشگاه قبول شدیم)))تا اینکه مدیر برای نظارت دبیر پرورشی عزیزمان را نزد ما فرستاد و ما هم که بعد از دو هفته چیزی اماده نکرده بودیم کمی دلقک بازی در اوردیم و حاجیه خانم فرمود که این مورد قبول نیست و نمایش طنز شما باید پیام اخلاقی داشته باشد و خون شهدا و ایثار رزمندگان اسلام و اهداف این انقلاب عزیز و باشکوه را در این نمایش بگنجانید!که با انتشار این نظریه متفکرانه حضرت خانم ،انقلابی میان دانش اموزان انقلابی به وقوع پیوست و نمایش ما قبل از اجرا یکی از پر طرفدار ترین نمایش های ده ی هفتاد شد و در زنگ های تفریح ازدحام جمعیت در محل تمرین ما باعث اختلال در نظم مدرسه میشد.چرا که بازیگران این مرثیه خاطیان همیشه در صحنه و به قول دوستان امروزی، از اغتشاشگران همیشگی بودند و پیام پیامی انقلابی  و عظیم بود که همگام با اهداف این جنبش الهی  هیچ چیز خاصی را به بیننده منتقل نمی کرد جز چرندیاتی که هیچ سناریو و داستانی را دنبال نمی کرد و فقط بهانه ای بود برای فرار از کلاس...هر چند این نمایش هیچ وقت اکران نشد ولی بهمن فرخنده ی اخرین سال دبیرستانم بهترین فرصت را به من داد که ساعت های زیادی را بدون نگرانی با دوستانم بگذارم ان هم با اجازه ی مدیر مهربانم!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد