در ان کشور که امنیت نباشد..
تمام زندگی از هم بپاشد...
فزون گردد ز هر سو خس و خاشاک...
ز دست مردم بدکار و اوباش
در ان ساعت که در بندند مردم...
نگردد ذره ای از جانشان گم...
تشکر کن به روز شادمانی...
ز نیروی دلیر انتظامی...
تشکر کن که ناموست ببردند
که با نام خدا .......خوردند
تشکر کن به روز گریه و خون
برای مرگ دریا مرگ هامون
تشکر کن
شعری به تقلید از یکی از اشعار پدر بزرگ که برای گرفتن مجوز چاپ کتابش سرود... با کمی انحراف..
درکی از اوضاع و احوال اکنون ندارم... ما در زیر خروار ها بی خیالی پنهان شده ایم....برای اینکه یادمان برود که چه بر سر خواهران و برادرانمان اورده اند به هر دری می زنیم و حتی گاه خود را به بی عاری میزنیم... که ان هم عالمی دارد..از غیرت و شهامت خبری نیست ...گویا خیلی وقت است که این واژگان مرده اند....
کاش باز هم شاهنامه نویسی رواج داشت بلکه کسی هوس می کرد که رستم دستان شود و یا کاوه داد خواه ...کاش در ایران جوانمردی نمی مرد...کاش هنوز میهن پرستی باب بود ...
کاش شاد بودن اینقدر سخت نبود...کاش ازادی اینقدر دست نیافتنی نبود...کاش ندا بیهوده نمی مرد...کاش و کاش
دیگر از این لغات خسته شده ام..دیگر از بیهودگی خسته شده ام...