شراره از هیچ چیز نمی ترسه

شراره یک نابغه است

شراره از هیچ چیز نمی ترسه

شراره یک نابغه است

قربان شمایلت گردم...

دلم یک خانه می خواهد که خودم باشم و خودم.که هر ساعتی که میلم بکشد از خواب بیدار بشم...بعد تختم را مرتب نکرده سوت زنان بدون اینکه نگران این باشم که به کسی بر نخورد اینجا طویله است دوشی بگیرم و اوازی چهچه بزنم و سر خوش و سر مست بروم چیزی بخورم و به گلفام تلفن بزنم و بی خیال از دنیا اراجیف ببافیم و بعد به نت بیایم و میلم را چک کنم و کامنت ها یم را بخوانم و چیپس هم دوست دارم بخورم این مواقع شرمنده رویت دکتر کرمانی....بعد بجای اینکه دستگاه شور شهر اشوب بنوازم...بادابادا مبارک باد بزنم و هراس روی استاد را نداشته باشم که شرمنده استاد نشد دیگر این قطعه ....بعد مدیتیشنی انجام دهم بی انکه وسطش یکی فریاد کند شراره.........بعد سعی کنم که کتاب های نا تمامم را بخوانم...پرواز روح از جسم راتجربه نمایم و در خلسه بمانم تا ان زمان که بخواهم..نهار را هر موقع که خواستم بخورم...شاید بجای شام... ان هم دراز کش...شاید هم به روش اجداد غار نشینم.... بالا و پایین بپرم و گاهی سری به دیوار بکوبم .کلا تنهایی حال عجیبی به من میدهد ...کمی هم از گوشه کنار دنیا بشنوم تا شاید معجزه ای رخ داده باشد یا اتفاقی نیک افتاده باشد.که اکثرا پشیمان می شوم از این هدر دادن وقت.اما ادم باید اجتماعی باشد.خواهر جانم کجایی که اجتماع را با تو دوست دارم.بیا تا وارد اجتماع شویم.اجتماع من و خواهر هم معمولا" یک ساعته خشک می شود و باز هم دلم تنهایی هایم را می خواهد.خود هیپنوتیزم هم دوست دارم به شرطی که وقتی لنگ در هوایی و مثلا با بدبختی به مرحله چهارم رسیدی صدای هر هر نشنوی .....دلم خانه ای می خواهد که خودم باشم و خودم...خودم باشم و شراره..دوتایی باهم ...جایی که هرچه نمک بر غذا بریزم کسی نگران نباشد که در پیری فشار خون بگیرم.جایی که اگر شب را تا صبح بیدار بودم نگوید بی خوابی برای پوستت بد است...جایی می خواهم که سلامتی روحم اولویت باشد نه سلامت جسمم.جایی می خواهم که دنج باشد.من باشم و تنهایی...شراره جان تا صباحی دیگر ارزوهایت را جامه ی عمل خواهی پوشاند..بیشتر از همیشه به تو اعتماد دارم..قربان ان شمایلت گردم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد