شراره از هیچ چیز نمی ترسه

شراره یک نابغه است

شراره از هیچ چیز نمی ترسه

شراره یک نابغه است

هیچ کس از دل زن خبر ندارد

خانه پر از مهمان است . همه به دنبال عیش و عشرت خویش به این جا امده اند. هیچ کس از دل زن خبر ندارد.

زن نگران تهیه شام است اخر همسرش مدتی است که بیکار است و درامدی ندارد.هیچ کس از دل زن خبر ندارد.

هر شب را می شود با مختصر غذایی طی کرد اما امشب چه اخر اینها مهمانهای عزیزی برای مرد هستند اما مرد بی خیال است و هیچ کس از دل زن خبر ندارد.

زندگی با شش فرزند و شوهری که نه تنها در امدی ندارد بلکه باید به فکر ساعت های خماری خودش هم باشدخیلی سخت است .امشب را چه کند .هیچکس از دل زن خبر ندارد.

باز هم نسیه از بقال و چقال و قصاب و میوه فروش.همه شاد و سرخوش وسرمست .مرد میخندد و شاد وسرمست از حضور عزیزانش .زن در گوشه ای نشسته هیچکس از دل زن خبر ندارد.

شب میشود.مهمان ها شب را در خانه میمانند.زن در تکاپو که رختخواب بیندازد تا خوابشان اسوده باشند اخر همسرش مهمان های عزیزی دارد.اما به فکر صبحانه .هیچکس از دل زن خبر ندارد.

مادر شوهرش میگوید بگذار دخترم با همسرش در اتاق تو بخوابند .اخر اگر از هم دور باشند مهرشان کم میشود.

زن رختخوابا نها را دراتاقش می اندازد.هیچ کس از دل زن خبر ندارد.

شوهر شادو سر مست پای منقل .مهمان های عزیزی دارد. اما هیچ کس از دل زن خبر ندارد.