شراره از هیچ چیز نمی ترسه

شراره یک نابغه است

شراره از هیچ چیز نمی ترسه

شراره یک نابغه است

عاقبت شراربن حمدالی بلاگ نگار فقید قرن پنجم

اندر احوالات شیخ فرزانه حکیم والا مقام که درود خداوند بر ایشان باد شراربن حمدالی ابن بطوط شامی غزالی اورده اند که چون این عالم زمانه اندر بلاد خود تمامی فنون و علوم دوران خویش را فرا گرفت دیگر مجالی برای ماندن ندید و راه بلاد کفر در پیش گرفت تا علوم نو بیاموزد و از قافله علما و حکما عقب نماند.پس توشه سفر بست و در سیزدهم شوال سال یکهزار و و اندی سرزمین شام را ترک گفت و به قصد قونیه به راه افتاد.اندر سفر به خیر و میمنت مصاحب نیکو کسب تجربه نمود و از علم یاران راه استفاده نمود و با مباحثی از جمله روزنگاری و وبلاگ نویسی اشنا شدندی و از شوق وقوف به این علم گریبان همی چاک داده و شرحه شرحه نمودندی و این عالم فرزانه چنان به این علم نو ظهور گرفتار شد که راه قونیه را فراموش نموده با یاران به سوی بلاد شرک یعنی امپراطوری رم که جایگاه سزاران خونخوار و مردمان بی دین و اب و هوای بسا نیکو و مدیترانه ای بود و مناظری شگفت انگیز داشت ره سپار شد و این والا کمال که لا تخاف از احدالناس و متخلس بود با همین نام شرارلاتخافه چنان در علم وبلاگ نگاری گام های تعالی و مدارج کمال را با سرعت طی نمود که او را به منسب بلاگ الرایا نایل همی کردندی و  چون مدتی طی الزندگانی کرد اندر رم. راه شام در پیش گرفت تا این علم را به هم کیشان هم موطن خویش باز همی اموزد.چون به شام رسید دید که ای دل قافل که بلاگ نویسی در شام چه رونقی دارد و این پیر فرزانه چه زمانی را در مدینته الکفر گذران عمر نمودندی!این شد که به خانه رفتندی و بلاگی نو بنا گذارده و ارام و بی صدا نوشتن در پیش گرفتندی تا خبر امد که سزار رم این کار را بزه پنداشتندی و جمعی از علمای بلاد ایتالی را در بند نمودنندی  . این خبر به شام رسیدندی و جماعت بلاگ نگارگان اندر هراس افتادندی و مطالب بودار را حذف پست نمودندی و راه ایده نگاری را مسدود نمودندی که مبادا به عاقبت علمای بلاد الشرک دچار شوند.جمعی از یاران و رهروان شراربن غزالی پیش استاد امدند و گفتندی که ای یکتا بلاگ انگار شام بیا و دست از این علم بردار که عاقبت زبان سرخ سر سبز را دهد بر باد.بیا و به همان علوم پیشین و قناعت فرما و سایه خود را از سر ما کم ننما که نبود تو بر یاران چه بسا که سخت و طاقت فرساست و زندگانی را بی تو ای پیر حمدالی نخواهیم.حکیم هر چه به محتوای بلاگ خود نظاره کرد به جز اراجیف شبانه و جفنگیات محاوره مابانه چیزی ندید پس رو به یاران نمود ان متعال و فرمود که جای هیچ تشویش نیست که چرا که هر که به این بلاد مجازی من سر بزند خواهد دانست که من چون موری بی ازارم و از انجا که شیخ بوستان فرموده که میازار موری که دانه کش است در فتوت و جوان مردی نیست که کسی را با من کاری باشد .یاران هرچه عجز و لابه نمودند به گوش استاد نرفت و از کار خود دست همی نکشاند.واندر تواریخ امده است که شرارلاتخافه روزی که راه دکان کافه النت در پیش داشت بر اثر عارضه نا معلومی محجور گشته و راه بیابان در پیش گرفت و مدتی بعد خبر اوردند که ان پیر فرزانه را اندر چین و ماچین دیده اند و عده ای بازگو کرده اند که شیخ را در سرزمین های مغرب زیارت نموده اند.اما از سرنوشت ایشان جز پراکنده شایعاتی چیزی در دست نیست.امید است که سرنوشت ان  عالم فرزانه درس عبرتی باشد برای شما جماعت وبلاگ نگار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد