شراره از هیچ چیز نمی ترسه

شراره یک نابغه است

شراره از هیچ چیز نمی ترسه

شراره یک نابغه است

خانم جاری معلم عربی دبیرستان الزهرا

در کل تحصیلاتم تنها واحدی را که نمره قبولی نیاوردم درس عربی 2 بود.....

داستان از انجا شروع شد که ما یک گروه ده نفره بودیم از دختر های شیطون رشته تجربی.از  اون گروه هایی که هیچ مدیر و معلمی ارزوی داشتنش را نمی کنه .معمولا" به علت زیاد بودن تعدادمون زنگ های تفریح یا هر کس برای خودش یه چیزی می گرفت یا اگه یه نفر خیلی سخاوت مند می شد و می خواست دیگران را مهمان کنه در حد یه ادامس باد کنکی پنج تومانی بود.البته اونروز ها ادامس پنج تومان بود الان پنجاه تومان شده!!!!خلاصه این ادامس ها که به رنگ زیبای سبز فسفری بود را ده نفری با هم می جویدیم که حال هر بیننده ای را به هم می زد.معمولا" هم ناظم با چوب دنبالمون بود و نفرینمون می کرد که الهی کوفت بخورید یا زهر مار بخورید یا دخترای گنده خجالت بکشید و ....مدیر کاملا از ما قطع امید کرده بود و زنگ های تفریح در را می بست تا قیافه ی ما را هم نبینه!!!!!!!زنگ عربی بود و ادامس های سبز فسری با ریتم یکنواخت در دهان ما جویده می شد .خانم جاری معلم عربی ما و همسر شهید بود که محبوبیت ویژه ای در میان ما داشت!!!ما همین جوری عربی را لنگ می زدیم و با داشتن این معلم دیگر به ویلچر متوسل شده بودیم.خیلی دیر کرده بود و همه ما منتظرش بودیم .دیگه حوصله مان سر رفته بود . نگاهی به هم انداختیم.دنبال راهی برای خوش گذرانی بودیم تا زمان بگذرد. یک نگاه کافی بود که فکر شیطانی معلم ازاری به مغزمان خطور کند.خانم جاری معمولا" به صورت خاص و همیشگی یکجور به میز جلوی صندلیش لم می داد.دست ها را با زاویه ای 138 درجه از هم باز می کرد و زیر چانه می گذاشت و از مضرات  دوست پسر برایمان می گفت.در یک چشم بهم زدن زاویه ها اندازه گیری شد و ادامس ها با مهارت در میز و صندلی جا سازی شد.خنده امانمان را بریده بود.خانم جاری امد .خانم جاری با کلاسور امد. خانم جاری با ان غرور زیبایش امد. ارام و خرامان روی صندلی نشست و دست ها را با زاویه 138 به زیر چانه گذاشت و کمی قر قر کرد که چرا در نبودش مزاحم کلاس های بغلی شدیم.و بعد لحظه موعد رسید. از جایش بلند شد و به تخته سیاه نزدیک شد . کلاس از خنده منفجر شد. خانم جاری به ماده عنکبوتی با تار های سبز فسفری  تبدیل شده بود.به مانتوی در تار تنیده شده اش نگاهی کرد و لبخندی به ما ده نفر زد و گفت که ایده جالب داشتید. امتحانات میان ترم شروع شد و میان ترم ما ده نفر به اتفاق 25/. شده بود .دیگر پایان ترم بماند که نمرات ما از شش بالا تر نبود . خلاصه تابستان ان سال همگی مشغول خواندن عربی بودیم.البته نا گفته نماند که نمره من در شهریور 75/18شد.

نتیجه اخلاقی:ادامس های پنج تومانی ان زمان کشش بسیار بیشتری نسبت به پنجاه تومانی های الان دارد!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد