شراره از هیچ چیز نمی ترسه

شراره یک نابغه است

شراره از هیچ چیز نمی ترسه

شراره یک نابغه است

من , دانشگاه, امتحان قران و فرار مغزها

سلام

امروز می خوام که ماجرای اخرین امتحانم یعنی رو خوانی قران را براتون بنویسم.یعنی اینکه من یه عالمه شیمی و فیزیک و ریاضی و روانشناسی ومورتیمر واپتیک و حرارت والکتریسیته و هالیدی ویون و انیون و کاتیون آلی و معدنی وبالینی و روش و فنون و ازمایشگاه و حتی وصایای امام را پاس کرده بودیم و فقط این روخوانی قران مونده بود که معرفی به استاد گرفته بودم که گوش شیطون کر پشت هفت کوه سیاه هفت قران به میون من از دست این دانشگاه راحت بشم

اما ماجرا پیچیده تر از این حرفا بود این امتحان ده دقیقه ای حدود چهار ماه به طول انجامید که یا من در گشت وگذار بودم یا استاد سئوالات را فراموش کرده بود!!

نکته 1(اگه میپرسید مگه روخوانی نبوده باید بگم تفسیر سوره لقمان هم بود)تا اینکه بعد از یه عالمه رفت واومد شمارما دادم به دانشگاه که اگه استادا دیدن بدن بش که اگه یادش نرفت به من زنگ بزنه !!نکته2:(چون رفته بودم مسافرت بعد از تشریف فرمایی اینجانب دانشگاه تعطیل شده بود و استاد هم رفته بود پی زندگیش)

بعد از پی گیری های مدام من البته با تلفن روزی که حال نداشتم برم سر کار و خواب بودم دیدم ونگ ونگ تلفن زنگ میزنه و استاد می فرمایند که فلان روزساعت 9 بیایید امتحان بدهید!!!!!!

فلان روز:(ساعت11)از رختخواب بیرون امده و در حین مسواک زدن یادم می افته که امروز با استاد قرار داشتم !!!!!!!!!!!

اصلا"نگران نباشید چون در کمال خونسردی فردا شب ساعت11شب بعد از دیدن یانگوم دوباره به ایشان اس ام اس زدم که :اگر ممکن است برای فردا امتحان بگیرید

جواب اس ام اس:فردا کنکور بر گذار می شود بگذارید برای یک شنبه ساعت 9

روی من هم که کم نمی شه:با اینکه مهندس ناظر ایراد میگیره اما به خاطر شما حتما" میام!!!!!!!!!!!!!!!

خوب برویم سراغ اخرین روز دانشگاه من .طبق قرار ساعت 9در نماز خانه بودم اما استاد نیامد که نیامد گفتم ادب حکم می کند که کمی منتظر بشم

ساعت نه ونیم بعد از تماس من استاد فرمودند که تا نیم ساعت دیگر اونجا هستم

نیم ساعت بعد:

مرشد:استاد شما کجایید

استاد : برای من کاری پیش اومده شما بیایید به ساختمان علوم

مرشد:چشششششششششششششم

نکته3(من اصلا درس نخونده بودم حتی برای پاس کردن اخر عقیده دارم که ادم باید بختش بلند باشه و شانس داشته باشه تا اینکه زحمت بکشه!!!!!!!)

امتحان شروع شده هیچی بلد نیستم همین طور الکی از خودم میزنم ده تای اول را با صلوات ده تای سوم را با امن یجیب و ده تای سوم را با ده بیست سی چهل

استاد برگه را صحیح میکن و شاکی میشه که ای بابا توکه همش را اشتباه زدی اینطوری که میوفتی

افکار شراره: عجب با تکیه بر شانس و بخت بلندت امتحان دادی خجالت نمی کشی که از قران نمره نیاری!؟!؟

استاد:بیا این ده تای اخری را با دقت بزن شاید نمره بیاری

من  هم ده تای اخری را خوندم تا شاید یه چیزی از توش بلد باشم

برگه به استاد تحویل داده شد سر جم 30 غلط و 10درست داشتم

استاد کمی حرف میزند و بعد می گوید : خوب شما 30تا درست و10 تا غلط داشتید !!!!!!!

هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا(دهانی باز را مجسم کنید)

افکار شراره:ای خدا قربونت برم با این شانسی که به من دادی هاهاهاهاهاهاهاها

با نمره روخوانی شدم هفده

مرشد :استاد من ترم پیش یکبار سر کلاس روخوانی کنفرانس داده بودم نمره اش را حساب نمی کنید؟؟؟؟(طلبکارانه)

افکار شراره:تا گند نزنی به همه چیز که ولکن نیستی بابا رو تا برم دختر پا شو برو تا سه نشده

استاد:جدا" پس باید 2 نمره هم بابت اون به شما اضافه کنم نمره شما 19

استاد: فکر نمی کردم نمرتون اینقدر خوب بشه ان شاا... که موفق باشید

افکار شراره: مطمئن باش استاد با این بخت و اقبالی که من دارم میشم

مرشد:ممنون از لطف شما خدا حافظ

افکار شراره: ممنون که اشتباه حساب کردید استاد جونم

دوان دوان می روم که اگر متوجه شد به گردم هم نرسد .نگاه متعجب دانشجویان که این دیگه کیه و به کجا چنین شتابان؟؟؟؟به این می گن فرار مغز ها

نمره به اموزش تحویل داده می شود وکار تمام ست

خدا حافظ دانشگاه پر خاطره من .خداحافظ  اقا نیکی. فرچه سبیل. سمندرو کله مربعی

و زیبای خفته.

.خداحافظ معمار و حیدری و .....خدا حافظ تریاوهمبرگرو ای فلافلهای روز های بی پولی)

نکته 4(این اسامی از برو بچ بودن)

خدا حافظ دانشگاه خسته کننده ی من

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد